شخصيت شهيد
«اسعد حسين بّرو» از جوانان پاك طينت و غيرتمند لبنانى بود كه سال 1344ه.ش (1965 م) در شهر شيعه نشين «بَعَلبَك» از توابع استان «بِقاع»، ديده به جهان گشود. وى تحصيلات ابتدايى و دورهى متوسطه را در بعلبك گذراند و با كسب نمرات عالى، موفق به اخذ ديپلم ادبى شد.سپس براى ادامهى تحصيل وارد «دانشگاه آل البيتعليه السلام» شد. ورود او به دانشگاه، مصادف بود با شعله ور شدن آتش جنگهاى داخلى در لبنان. احزاب و گروههاى اسلامى و غير اسلامى، با عقايد و خواستهاى متفاوت و به بهانههاى واهى، به جان هم افتاده بودند و گلولههايى كه بايد به سمت دشمن غاصب (اسرائيل) شليك مىشد، به هر دليل پوچى، سينهى هموطنان را مىدريد.
اسعد براى در امان ماندن از شعلههاى فتنه و برادر كشى، راهى جمهورى اسلامى ايران شد. او كه روح و وجودش از عشق به امام خمينى و انقلاب اسلامى، لبريز بود، با گام نهادن به خاك ايران اسلامى، راهى شهر مقدس «قم» شد و به تحصيل علوم حوزوى پرداخت تا هر چه بيشتر درون خويش را براى جهاد مقدس مهيا سازد.
خرداد ماه سال 1361 ه.ش (ژوئن 1982 م) كه رژيم صهيونيستى براى به اجرا درآوردن نيات شيطانى خود جنوب لبنان را زير شنى تانكها له كرد و به طرف بيروت هجوم آورد،اسعد همچون ديگر دوستان هموطنش، نشستن را برخود حرام ديد و بلافاصله عازم لبنان شد.
حرم مطهر حضرت زينب (س) پرچمدار قيام كربلا، در شام،ميعادگاه ياران بود. آن روز، در كنار ضريح حضرت زينب (س) در شهر دمشق، ده دوست، ده يار، و ده دلير مرد، دست در دست يكديگر،همقسم شدند كه تا آخرين قطرهى خون خويش، و تا پاى شهادت، مردانه جهاد كنند و وعدهى ديدار ايشان، در خُلدِ برين، در آستان حضرت ابا عبداللَّه الحسينعليه السلام باشد.
«محمد حَسونه»، «محمد نعمه يوسف»، «سمير مَطوُط»، «عاصىزين الدين»، «حسن شومان»، «محمود»، «احمد»، «جعفر»، اسعد و يكىديگر از دوستانش، همديگر را در آغوش كشيدند و پاى بر لبنان گذاشتند.
اسعد پس از بازگشت به زادگاه خويش، با دخترى از خانوادهاى مومن ازدواج كرد. با توجه به اينكه كانون بحرانها و مقاومت در بيروت بود، به آنجا عزيمت كرد و در محلهى مسلمان نشين «اوزاعى» در جنوب بيروت ساكن شد و در كنار مبارزه، زندگى شخصى خويش را نيز اداره مىكرد. از اسعد دو فرزند به يادگار مانده است كه به هنگام شهادت او «فاطمه» دو سال داشت و «مصطفى» چندى پس از شهادت پدر به دنيا آمد.
طلبه جوان شيخ اسعد برّو، از دوستان و ارادتمند «شيخ عبدالكريم عبيد»××× 1 امام جمعه شهر جبشيت در جنوب لبنان كه 6 مرداد سال 1368ه.ش 28 ژوئيه 1989م توسط نيروهاى هوابرد و كماندويى اسرائيل،شبانه از داخل خانهاش ربوده شد و پس از چند سال اسارت آزاد شد. ××× بود.
همسر شهيد برّو دربارهى شوهر خويش كه مدت زمان كوتاه ولى ارزشمندى را با هم گذرانده بودند، مىگويد: «شيخ بر گردن من حق بسيارى دارد. او با رفتار كريمانه و متواضعانهاش، و همچنين سخنان و كلام پر معنا و مفهومش، افق نگاه مرا به زندگى، دنيا و هدف خلقت بشريت بالاتر برد و مرا نيز همچون خودش مهياى عبادت خالصانه حق تعالى و جهاد در راه خداوند نمود. او به درستى آموخت كه با الگو قرار دادن معصومينعليه السلام به خصوص حضرت فاطمه زهرا(س)، به سوى بندگى واقعى خداوند و صراط مستقيم او رهنمون شوم.
با وجودى كه هنگام شهادت اسعد، دخترمان فاطمه، دو سال بيشتر نداشت، ولى او بسيار تاكيد داشت كه دخترمان از صداهاى لهو و غنا به دور باشد. عشقش اين بود كه روزى بتواند تلاوت قرآن كريم را از زبان شيرين فاطمهاش بشنود».
در حج سال 1366ه.ش (ذى الحجه 1407ه.ق) اسعد توفيق زيارت خانهى خدا و اعمال حج را به دست آورد. در آن ايام كه لولهى اسلحههاى خويش را دژخيمان سعودى، وحشيانه بر روى زائران و حاجيان مظلوم ايرانى و حتى خارجى و همهى آن كسانى كه در مراسم برائت از مشركين شركت كرده و عليه آمريكا و اسرائيل شعار مىدادند، نشانه رفت. او شاهد بود كه چگونه هر آنكه شعار مرگ بر اسرائيل و مرگ بر آمريكا سر دهد،مظلومانه مورد تهاجم ايادى و غلامان حلقه به گوش آنان قرار خواهد گرفت. هنگامى كه به لبنان باز مىگشت، حال و هواى ديگرى داشت، آنچه را كه ديده بود، باور نمىكرد. مگر مىشد، مسلمانى به روى برادران و خواهران مسلمان خود گلوله شليك كند؛ آن هم به امر شيطان بزرگ!
شهيد برّو، علاقهى شديدى به امام خمينى به عنوان رهبر مستضعفان جهان و ولى فقيه داشت و همواره بر تبعيت از او تاكيد مىكرد. او تابع بىچون چرا و سرباز واقعى امام بود. همين علاقه سبب شد كه با ارتحال امام خمينى ضربهى سختى بر او وارد آيد.
همسر او دربارهى حال و هواى اسعد، در واپسين لحظات حيات امام خمينى، مىگويد: «در آن شب كه اعلام شد حال امام خوب نيست و از مردم خواسته شد تا براى سلامتى ايشان دعا كنند، واقعاً مىتوانم بگويم اسعد به طور كامل منقلب شده بود. تا صبح نخوابيد. فقط به خواندن نماز و قرائت دعا و توسل به ائمهى اطهار براى سلامتى امام مشغول بود. سوز دعاى او از صميم قلبش برمىخاست. مىتوانم بگويم آنقدر سوزناك گريه مىكرد و به خدا التماس مىكرد، كه انگار پدر و مادر و يا يكى از فرزندانش به شديدترين بيمارى دچار شده باشند. واقعاً امام براى او از همهى اينها بالاتر و ارزشمندتر بود.
آن روز تلخ و سخت، هنگامى كه در اولين ساعات صبح «راديو نور» (متعلق به حزباللَّه لبنان) پس از پخش آياتى از قرآن با صوتى حزين،اطلاعيهاى را با «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، انالله و اناليه راجعون» شروع كرد، ناگهان بغض اسعد تركيد و گريه كرد. مگر كسى باور مىكرد كه امام رفته باشد؟ آنقدر با صداى بلند ضجه و زارى كرد و فرياد زد «يااللَّه»،كه همسايگان به در خانه آمدند و سوال مىكردند كه چه شده؟ من تا آن زمان گريهى او را، حتى در شهادت عزيزترين و نزديكترين دوستانش نديده بودم؛ ولى آن روز با وجودى كه اين خبر براى خودم هم سخت بود، متوجه حالات او بودم. عشق او به امام چيز ديگرى بود. از آن ساعت بود كه چشمان اسعد اشكبار بودند و سرخ. از آن روز به بعد، اسعد ديگر آن جوان روزهاى قبل نبود. مردى بود كه كمرش زير سختترين مصائب شكسته بود. ديگر كم حرف مىزد؛ حتى در خانه و با ما، نشاط و شادمانى قبل از آن را نداشت. هنگامى كه اعلام شد حضرت آيت اللَّه خامنهاى به عنوان رهبرانقلاب اسلامى انتخاب شدهاند، دست شكر به درگاه خداوند برداشت و بعد از امام همهى علاقه و محبت او به مقام معظم رهبرى بود. او در اين باره همه را به تبعيت از رهبرى و ولايت فقيه توصيه مىكرد و مىگفت: با وجود سيد قائد حضرت آيت اللَّه العظمى خامنهاى بعد از امام خمينى،قلب انسان اطمينان پيدا مىكند و خيالش راحت مىشود».
همسر شهيد اسعد برّو، دربارهى روحيات شوهر خويش و آخرين ديدار خانواده با او و همچنين چگونگى اطلاع از شهادت شيخ اسعد،مىگويد: «چون كارى كه مىخواست انجام بدهد، از نظر امنيتى قابل عنوان كردن نبود، حتى به من كه همسرش بودم، چيزى دربارهى آن نگفت. آخرين بار، چهارمين مرتبهاى بود كه به جنوب مىرفت و من نمىدانستم براى چه كار خاصى مىرود.آن روز خيلى طبيعى و عادى، مثل دفعههاى قبل خداحافظى كرد. روزهاى آخر، هر گاه در چهرهاش نگاه مىكردم، با تبسمى زيبا، زيرلب مىگفت: لا حول ولا قوهى الابالله... انالله و انااليه راجعون... متوجه نبودم چرا اين آيات را مىخواند و مدام تكرار مىكند. آخرين كلام او را بسيار خوب در گوش دارم. مرا به اسم كوچك صدا كرد و گفت: حاج خانم! براى من دعا كن. آن روز صبح، هشتم محرم بود كه در حسينيهى بيت الزهرا(س)، در بيروت، مشغول عزادارى براى امام حسين و اهل بيتعليه السلام بوديم. درست در لحظهاى كه ذكر مصيبت حضرت على اكبرعليه السلام جگر گوشهى اباعبداللَّه الحسين خوانده مىشد، يكى از زنها از بيرون حسينيه به داخل آمد، بااحساس و حالتى عجيب، خبر آورد كه در منطقهى جنوب، يك جوان غيرتمند، عمليات شهادت طلبانهاى عليه اشغالگران صهيونيست انجام داده است. در همان لحظه، شور و شعف همه را فرا گرفت و اشك از ديدگان جارى شد.
همه براى آن جوان غيور و عظمت او دعا مىكردند و به روح پاكش درود مىفرستادند. از بلندگوهاى حسينيه و مساجد، سرودهاى حماسى مقاومت اسلامى پخش شد و منطقه در شادى فرو رفت. اين كمترين اثرى بود كه عمليات شهادتطلبانه بر روحيهى مردم مظلوم و به خصوص آوارگان جنوب مىگذاشت و آنان را خوشحال و اميدوار مىكرد. در دل خويش به آن كسى كه به اين سعادت عظيم دست يافته است، غبطه مىخوردم و همواره بر او درود و سلام مىفرستادم.
دقايقى بعد كه مجلس حال و هوايى تازه پيدا كرده بود، خواستم از حسينيه بيرون بيايم، ناگهان متوجه شدم نگاه زنهاى همسايه و آنانى كه باهم مشغول عزادارى بوديم، فرق كرده است. كمى شك كردم. به فكر فرو رفتم. يعنى چى شده بود؟ سرانجام يكى از آنها حرف اصلى را زد. بىخود نبود كه نسبت به شهيد آن عمليات احساس غبطه و حسادت مىكردم.آرى به من گفتند كه شوهرم آن عمليات شهادتطلبانه را انجام دادهاست.
اول نمىدانستم چه كار كنم. بلافاصله رفتم به طرف خانه. در را بستم. براى آنكه آرامش قلب پيدا كنم، دو ركعت نماز شكر به جا آوردم كه اين سعادت نصيب من و اسعد شده است. به او افتخار مىكردم. او شهيد بود و من همسر شهيد. هنگام ظهر بود كه در اطلاعيههاى مقاومت اسلامى رسماً خبر شهادت اسعد اعلام شد. واقعاً افتخار مىكردم. كم سعادتى نبود. شوهرم قهرمان عمليات شهادتطلبانه عليه اشغالگران و متجاوزين بود.»
عمليات
بامداد روز چهارشنبه 1368/5/18 ه.ش (6 محرم الحرام1410ه.ق، 9 اوت 1989م)، در حالى كه دو ماه از ارتحال بزرگ رهبر آزادگان قرن بيستم و اسوهى شهادتطلبان، خمينى كبير مىگذشت و لبنان همچون ديگر جوامع اسلامى، در سوگ آن امام فرزانه عزادار بود، انفجارى عظيم همهى نقشهها و بافتههاى تخيل دشمنان را در هم پيچيد و نقش بر آب ساخت.
در ششمين روز از ماه محرم كه شيعيان جنوب لبنان، همچون ديگر مناطق مسلماننشين، مىرفتند تا خود را براى بزرگداشت سالگرد قيام كربلا و شهادت اباعبداللَّه الحسينعليه السلام مهيا سازند و پرچمهاى سياه بر سردر خانهها، نشان از سوگى عظيم داشت، جوانى از سلالهى پاك پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، روحانىاى وارسته،پيكرخويشراآتشىكردبرجاندشمناننژادپرست صهيونيست.
رژيم صهيونيستى كه از ايام ارتحال امام و عاشورا، هراس فراوانى به دل داشت، مدام در فكر سركوب هر گونه اعتراض و مخالف مردم شهرها و روستاهاى اشغال شده بود. كاروانى از نيروهاى اسرائيل، متشكل از يك دستگاه جيپ فرماندهى از نوع «ويلز»، يك دستگاه تانك پيشرفتهى بسيار مدرن و ضدموشك «ميركاوا» كه براى اشغالگران حكم دژى متحرك را داشت، و دو دستگاه نفر بر مملو از سرباز، از داخل فلسطين اشغالى حركت كرده و به قصد «جِزّين» و «بقاع غربى» در حركت بود كه در مدخل شمالى شهرك «قليعه»، «مرجعيون» در 7/5 كيلومترى شمالى مرز فلسطين اشغالى، گرفتار يك حملهى شهادتطلبانه شد.
شيخ اسعد برّو كه پيش از آن، سه مرتبه براى انجام عمليات عازم مناطق اشغالى شده بود و هر بار به دليلى از جمله تدابير شديد امنيتى دشمن، تقويت پستهاى بازرسى، كم و ناچيز بودن هدف و... امكان انفجار و حمله را از دست داده بود، براى بار چهارم سوار بر ماشين مملو از موادمنفجره شده بود تا كار خود را انجام بدهد. همرزمان شهيد برّو دربارهى چگونگى آمادگى عمليات مىگويند: در طى زمستان سال 1367ه.ش (1989م)، سه بار براى انجام عمليات، سوار بر ماشين شد و به طرف منطقه رفت؛ ولى به دلايلى شرايط عمليات فراهم نشد؛ ولى در تابستان سال بعد براى چهارمين بار عازم شد و كار خود را انجام داد.
اسعد براى كسب اطمينان از حجم هدف و شناسايى راه كارها و مناطق مورد نظر، چند بار به داخل مناطق اشغالى رفته بود. او بر آمادهسازى ماشين و موادگذارى آن اشراف كامل داشت و هر لحظه پىگير مسائل بود. هنگامى كه كار گذاشتن مواد منفجره در ماشين و آمادهسازى چاشنىهاى انفجارى انجام شد، او كه در حال خود نبود، به شوخى و مزاح رو به ما كرد و گفت: «آى جوانان مؤمن! مواظب باشيد كه آنچه در مقابل شماست، مَركَب بهشت است... و اصلاً اين خود بهشت است. به همهى شما توصيه مىكنم كه به دنبال چنين مركبى باشيد. چنين بهشتى.» از آن روز به بعد چنان خنده به لبان اسعد برگشته بود كه حتى خانوادهاش هم شك كرده بودند. او كه بعد از وفات امام اصلا نمىخنديد، چگونه آنچنان شاد شده بود؟ او خطاب به دوستان و همرزمانش مىگفت: «ان شاءاللَّه اگر از اهل سعادت و شفاعت بودم، حتماً همهى شما را شفاعت خواهم كرد».
يكى از همرزمان شهيد برّو كه لحظاتى قبل از عزيمت براى عمليات همراه او بوده، دربارهى روحيات زيباى شيخ الاستشهاديين مىگويد: «حال و هواى او طورى بود كه انگار مىخواهد به مجلس عروسى خودش برود».
يكى ديگر از همرزمانش دربارهى اهميت قائل شدن به اين عمليات از سوى شهيد برّو، مىگويد: «يك شب قبل از انجام عمليات، وقتى وارد مناطق اشغالى شده بوديم، در يكى از محورها كه همراه اسعد بودم، ناگهان اسرائيل چند خمپاره و موشك شليك كرد كه در اطراف ما منفجر شدند. در كمال تعجب ديدم اسعد كه در شجاعت و نترسى زبانزد دوستان بود، جانپناهىجست و سريع بر روى زمين خيز رفت تا از خطرات خمپاره و تركشهايش در امان باشد. با تعجب به او گفتم: مرد مومن تو كه تا پيش از اين از چيزى نمىترسيدى، چه شد كه از ترس خمپاره خيز رفتى؟ او كه متوجه حال من شده بود، با خنده گفت: شما درست مىگوئيد؟ ولى حالا كه قرار است عمليات شهادتطلبانهاى انجام بدهم و ضربهى بزرگى به دشمن بزنم، بر من واجب است كه از خودم مراقبت و حفاظت كنم كه هيچ آسيبى نبينم تا لحظهى عمليات به اميد خدا آن را به خوبى و آن گونه كه بايد، انجام بدهم».
شب قبل از شهادت، شيخ اسعد برّو، تا هنگامهى اذان صبح، بهخواندن نماز شب و ادعيه مشغول بود و با گريه از سعادتى كه نصيبش شده بود، به درگاه خداوند شكر مىكرد. سپس برخاست، غسل شهادت را به جا آورد و خود را با خوشبوترين عطر، معطر ساخت. نماز صبح را در جمع دوستان و همرزمان خواند و همچنان به قرائت قرآن مشغول شد تا اذن عمليات از فرماندهى مقاومت اسلامى برسد.
هنگامى كه مسئول محور، فرمان آغاز عمليات را به او ابلاغ كرد،دوستان او را در آغوش كشيدند و وداع اشكبار خود را با او انجام دادند.ساعتى بعد، شيخ اسعد برّو، سوار بر ماشين شخصى، در حالى كه بنا بر اظهار راديو اسرائيل 250 كيلوگرم مواد منفجرهى آتشزا در آن جاسازى شده بود، خود را به منطقهى شمالى شهرك قليعه رساند و منتظر ماند تا كاروان نظامى صهيونيستها از راه برسد. چند قافله كه تعداد كمى خودرو و سرباز در آن بود، از مقابلش گذشت؛ ولى اسعد مىخواست ضربهاى هر چه سختتر بر دشمن وارد آورد؛ به همين لحاظ هيچ عكسالعملى از خود نشان نداد و آرام و خونسرد، سوار بر ماشين از كنار آنان رد شد.
يكى از دوستان شهيد برّو، دربارهى خونسردى او در ساعاتى قبل از عمليات، مىگويد كه اسعد يك ساعت قبل از انجام حمله، جدول روزنامهاى را كه در دست داشت، حل مىكرد.
ساعت 9/45 صبح به وقت محلى، كاروانى بزرگ از نيروهاى دشمن به محل استقرار او نزديك شد. اسعد بسماللَّه الرحمنالرحيم گفت و شادمان خود را براى انجام عمليات آماده كرد. با نزديك شدن قافله،افسرى كه در جيپ اسكورت در جلوى آنها حركت مىكرد، به جوانى كه پشت فرمان ماشين رو به رويى نشسته و آرام به سمتشان مىآمد، اشاره كرد كه از جاده خارج شده، در كنارى بايستد تا كاروان آنها رد شود. اسعد با خندهاى جواب او را داد.
كمى ماشينِ خود را به سمت راست جاده كشاند تا شك گروه اسكورت را برنيانگيزد. جيپ نظامى كه رد شد، اسعد پا را بر پدال گاز فشرد و با چرخاندن فرمان، ماشين را به ميان جيپ و خودروها و تانك پشت سرش هدايت كرد و با زدن چاشنى، مواد انفجارى و آتشزا منفجر شد و صهيونيستها را در جهنمى سوزان فرو برد.
شعلههاى آتش، سربازان اشغالگر را فرا گرفت و شدت انفجار تكههاى بدن سربازان و قطعات خودروهاى منهدم شده را تا فاصله 50 مترى پرتاب كرد. تعداد كمى از نيروها كه سالم مانده بودند، پس از فرار از ميان آتش، وحشيانه و بىهدف، در حالتى روانى، تا مدت نيم ساعت به همه طرف تيراندازى مىكردند و عربدههاى گوشخراش سر مىدادند.
در اولين ساعات پس از حملهى شهادتطلبانه، نيروهاى اسرائيل به گشت زنى در شهركهاى «مرجعيون»، «قليعه»، «بُرجالمُلوك»، «دِيرميماس»، «كَفَركِلا»، «مَركَبا»، «حَولا»، «عُديسه» و «طَيّبه» پرداختند و بدون اينكه از كسى، شواهد خاصى در رابطه با عمليات به دست بياورند،هر كسى را كه به نظرشان مشكوك مىآمد، بازداشت كرده و براى بازجويى به پايگاهها و مقرهاى خود بردند.
هواپيماهاى شناسايى و هلى كوپترهاى توپدار، به سرعت در فضاى منطقه ظاهر شده و به گشت زنى هوايى در جنوب لبنان پرداختند.نيروهاى پياده و كمكى نيز بلافاصله پستهاى بازرسى و كنترل را در جادههاى منتهى به محل حادثه بر قرار كردند. تا ساعتى بعد، از ورود خبرنگاران و فرستادگان خبرگزارىهاى داخلى و خارجى به محل حادثه ممانعت به عمل آوردند تا كشتهها و مجروحين را دور از چشم آنان، از محل انفجار منتقل كنند؛ ولى تردد آمبولانسهاى نظامى و هلىكوپترهاى امدادرسانى، همهچيز را برملا ساخت.
تلفات
منابع مقاومت اسلامى، تلفات دشمن را در اين عمليات 25 كشته و زخمى از جمله چند افسر عالى رتبه اعلام كردند. در صحنهى عمليات،خودروى حامل شهيد برّو، حفرهاى به عمق 1/5 متر و قطر 2 تا 3 متر ايجاد كرده بود. ساعتى بعد كارشناسان نظامى امنيتى و متخصص انفجارات اسرائيلى، براى بررسى چگونگى حمله، ميزان مواد منفجره و نوع آن، به آنجا شتافتند. ماشين شهيد برّو به طور كامل منهدم شده بود؛ ولى گروههاى تجسس، همچنان به دنبال قطعات اصلى، شمارهى بدنه و پلاك آن بودند تا بتوانند صاحب اصلى آن را شناسايى كنند.
ساعت 13/30 همان روز، اسرائيل اعلام كرد:
«در عمليات مرجعيون كه عليه نيروهاى اسرائيل صورت گرفت، فقط 5 سرباز اسرائيلى و يك نيروى ارتش جنوب لبنان مجروح شدند كه حال دو تن از مجروحين وخيم گزارش شده است».
راديو ارتش جنوب لبنان وابسته به مزدوران لحد، در اخبار خود،تلفات حادثه را 5 مجروح اسرائيلى و 3 نيروى لحدى اعلام كرد.
بر خلاف گزارشهاى اسرائيلى و مزدوران لحد، «خبرگزارى فرانسه» براساس گزارش فرستادگانش به مناطق اشغالى جنوب لبنان، اينگونه اعلام كرد:
«در عملياتى انتحارى كه نيروهاى مخالف، صبح امروز عليه نيروهاى اسرائيل در جنوب لبنان انجام دادند، يك نيروى اسرائيلى كشته و 3 نفر ديگر به شدت زخمى شدند كه يك افسر در ميانشان به چشم مىخورد».
گزارشى كه «خبرگزارى آسوشيتدپرس» از محل عمليات شهادتطلبانه مخابره كرد، غير مستقيم، تلفات اسرائيل را خيلى بيشتر از آنچه راديو صهيونيستها اعلام كرده بود، نشان داد. در اين گزارش آمده بود:
«ده فروند هلى كوپتر و چند دستگاه آمبولانس براى انتقال مجروحين و كشتههاى عمليات به جنوب لبنان اعزام شدند تا نيروهاى اسرائيلى را به بيمارستانها ببرند...».
مجروحين حادثه به بيمارستان مرجعيون (مركز فرماندهى نيروهاى لحدى) در جنوب لبنان منتقل شدند؛ ولى آنان كه حالشان بسيار وخيم بود، با هلىكوپتر به بيمارستان «رِميام» در شهر «حيفا» داخل فلسطين اشغالى اعزام شدند.
اهميت اين عمليات بدان حد بود كه «اسحاق رابين» وزير دفاع رژيم صهيونيستى، به محل حادثه شتافت و در بازديد خود از مناطق اشغالى جنوب لبنان، بهبررسى اوضاع محورهاى ارتش اسرائيل از «خيام» تا «جزين» پرداخت.
«يورى لوبرانى» هماهنگكنندهى نيروهاى اسرائيل، بلافاصله پس از حمله، شتابزده و هراسان اعلام كرد: «اسرائيل انتقام اين حمله را خواهد گرفت...»
ولى او هيچ اشارهاى به چگونگى و زمان انتقام و اينكه از چه كسى خواهد بود، نكرد.
بازتاب
با توجه به اينكه عمليات شهيد شيخ اسعد برّو با نام «بيعت با خط امام خمينى و جانشين بر حقش حضرت آيتاللَّه العظمى خامنهاى» اولين عمليات شهادتطلبانه پس از ارتحال حضرت امام خمينى بود و تصور آن براى دشمنان بسيار غيرممكن و غيرهمنتظره بود، نمايندگىهاى خبرگزارىهاى خارجى مستقر در لبنان، خيلى سريع خبر اين حمله را به جهان مخابره كردند. «خبرگزارى رويتر» در تحليل خود گفت: «اين يك عمليات بزرگ عليه اسرائيلىها بود».
چند روز پس از عمليات شهيد اسعد برّو، «سليم الحص» نخستوزير لبنان، گفت: «تاريخ ما هيچگاه مردان مقاومت اسلامى را فراموش نخواهد كرد كه در خطرناكترين مرحلهى تاريخى لبنان، جان خويش را فداى كشور ساختند».
همچنين با گذشت چند روز از عمليات، تصاويرى از شهيد اسعد برو در حالى كه در زير تصاويرى از امام خمينى و حضرت آيتاللَّه خامنهاى،وصيت نامهى خويش را قرائت مىكرد، از تلويزيون پخش شد. او در اين فيلم، ضمن خواندن وصيت نامه، به تحليل اوضاع منطقه و جهان و بيان دلايل و اهميت انجام عمليات شهادتطلبانه نيز پرداخت.
بعدها خيابانى در شهر «قم» در ايران، به ياد او كه مدتى طلبهى حوزههاى علميه در اين شهر مقدس بود، به اسم «شهيد شيخ اسعد برّو» نام گذارى شد.
علامه «سيد محمد حسين فضلاللَّه» از علماى شيعهى لبنان، پس از اعلام خبر عمليات شهادتطلبانه، ضمن تجليل از اين عمليات خطاب به سردمداران رژيم صهيونيستى اظهار داشت: «ما به اسرائيل مىگوئيم كه اين يك پيش قسط پرداختى است و قسطهاى ديگر در راه است...».
مسئوليت حمله
جنبش انقلابى حزباللَّه لبنان، در بيانيهاى كه توسط دفتر اين جنبش در بيروت منتشر شد و در اختيار خبرگزارىهاى جهان قرار گرفت، ضمن برعهده گرفتن مسئوليت اين حملهى شهادتطلبانه، اعلام كرد:
«اين عمليات يك پيش پرداخت است به رژيم صهيونيستى براى انتقام از ربودن شيخ عبدالكريم عُبَيد، امام جمعهى جبشيت... اين حمله براى اعلام وفادارى ما به راه امام خمينى و جانشين ايشان حضرت آيتاللَّه خامنهاى بود».
در ادامهى بيانيهى حزباللَّه لبنان آمده بود:
«عمليات شهادتطلبانه، تنها زبانى است كه دشمن غاصب مىفهمد و سرش مىشود و اين جهاد تا نابودى كامل اسرائيل ادامه دارد. تمامى صهيونيستهاى تروريست و اشغالگر به خاطر جنايات و جرائمشان در حقملت ما و ملت فلسطين، با اين گونه عمليات مواجه خواهند شد... به نظر مىرسد صهيونيستهاى نژاد پرست آمادگى دارند تا همهى افراد ديگر را براى خاطر منافع پليد خود قربانى كنند...»
شهيد اسعد برّو همواره مىگفت: «يكى از عيوب بزرگ فرد مومن اين است كه روزى بر او بگذرد ولى او در آن روز بر اولياء خود و بر ائمه معصومين و اهل بيتعليه السلام سلام و صلوات نفرستاده باشد».
وصيت نامهى شهيد اسعد برّو
بسماللَّه الرحمن الرحيم
«من المومنين رجال صدقوا ما عاهد واللَّه عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا» قرآن كريم احزاب 24
برادران و خواهران عزيز!
فرد نُهم از ده نفرى كه بر آنچه با خداى خويش عهد كرده بودند و باصداقت ايستادند، به راه خويش مىرود. بعد از محمد حسونه، عاصى و محمود رفتند و بعد از آن دو، مفتى، و بعد از او نيز احمد رفت و سپس جواد، جعفر و حسن و اكنون نوبت نهمين نفر از آن جمع ده نفرى است كه از ميان شما رحلت كند. پس خداوند آن را از من قبول فرمايد. پس بر اين نعمت، خدا را شاكرم و سپاس مىگذارم.
اين كلام را در حالى براى شما مىنويسم كه مشغول جنگ با پيروان شيطان، يعنى صاحبان قلبهاى مملو از تباهى و سياهى هستيد. پس شيطان آنان را از راه خداوند گمراه ساخت و آنان را كور گردانيد.
در روزهاى گذشتهى اين جنگ با شما بودم. جنگى كه در خلال آن،مىخواهند اسلام را در اين سرزمين، محدود و محصور كنند؛ لكن خداوند ما را ثابت قدم نموده و با جنود خود به ياريمان آمده و ما را بر همه منافقين پيروز گردانيد.
در حالى كه خود را براى عمليات شهادتطلبانهى آينده آماده مىكنم، از اينكه با شما در آن جهاد نيستم، حسرت مىخورم و شما خوب مىدانيد كه من هم مانند هشت همقسم قبلى خود، هرگز بهانه جويى نكرده و نهراسيدهام؛ ولى چه بايد مىكردم كه شرايط و وضعيت آنان همواره از شهادتطلبى من مستحكمتر بود.
در هر حال از همهتان عذر مىخواهم؛ چرا كه فرد فرد شما جهادگران را دوست دارم و از همهى صاحبان جانهاى مريض، به شدت بيزارم. همانهايى كه من آنها را نمىشناسم و خداوند، خود، نفاق و دورويىشان را آشكار خواهد ساخت.
شما را به دورى جستن از پيروى تمايلات نفسانى و بى رغبتى به زينت حيات دنيوى وصيت مىكنم. پس اگر به ديدار پروردگار علاقهمنديد، خود را از اسارت شهوات، خودخواهىها و منيّتها آزادكنيد.
در مسير رضاى خداوند و جهاد در راه او، پيرو خط ولى فقيه عصر ما «امام خامنهاى» باشيد. همان رهبر مباركى كه همواره در راه پرافتخار قائد عظيمالشأن امام خمينى (قدس سره)، حركت نموده است. آن فرزانهاى كه طريق حركت و جهاد مطمئنه را به وضوح براى ما ترسيم فرمود. اين سخن ارزشمند اوست كه فرمود: با استوارى حركت كنيد و مطمئن باشيد كه مركز قدرت خداوند متعال، با عنايت خود، شما را احاطه فرمودهاست.
پس براى عمل در راه خدا، بر همين اساس حركت كنيد و هرگز از شدائد نااميد نشده و در مصائب غمگين نباشيد كه: «وانتم الاعلون انكنتم مومنين».
و جانهاى خود را از تمام اوهام شيطانى كه ابليس و سربازانش از جن و انس و شياطين اين عصر و جنودشان ايجاد مىكنند، پاك كنيد.
از همه حلاليت مىطلبم
والسلام عليكم و رحمهاللَّه و بركاته
حقيرترين برادر شما اسعد برّو
نظرات شما عزیزان: